سعی داشت خودشو از ازدحام بچها به شیر آبخوری برسونه ولی ریز نقشی جثه اش اجازه رقابت نمیداد. با صدای زنگ و دستور اکید ناظم مدرسه برای برگشت به کلاس،لیوان کر کره اش را بست و به سمت راهرو حرکت کرد. تصور اینکه علی روی ویلچر منتظر آب نشسته بغضش را میفشرد.
Comments
No comments yet. Be the first to react!